+ نوشته شده توسط فداییان رهبری در
و ساعت
17:53 |
اصول دين، فروع دين چيست؟ لطفا توضيح داده و فرق بين اين دو در چيست؟
اصول دين يعني اصول نظري و اعتقادي و به تعبير ديگر، جهان بيني اسلام. اين اصول عبارتند از: توحيد، عدل، معاد، نبوت و امامت.
يك. توحيد
توحيد يعني : ((اعتقاد به وحدانيت و يگانگي خداوند در ذات , صفات و افعال خويش و عمل كردن بر اساس اين اعتقاد)) اين تعريف شامل توحيد نظري - كه در مقام اعتقاد است - و توحيد عملي - كه در مقام عمل است - مي شود. توحيد نظري نيز طبق اين تعريف به توحيد در ذات , توحيد در صفات و توحيد در افعال تقسيم مي شود.
توحيد در ذات : يعني اولا ذات خداوند يكتا است و هيچ مثل و مانندي ندارد, ثانيا: ذات او بسيط است و هيچ گونه تركيبي در آن راه ندارد.
توحيد در صفات : يعني صفات خداوند مانند علم , قدرت , حيات و... گرچه هر يك داراي مفهومي مستقل و متفاوت از ديگري هستند, و ذات خداوند نيز كه متصف به اين صفات است داراي مفهومي مستقل است , اما همه صفات و ذات خداوند به يك وجود موجود است . بنابراين : اولا، همه صفات الهي در حقيقت يك چيزند و در وجود عين يكديگرند. ثانيا صفات خدا زايد و عارض بر ذات نيست , بلكه عين همان ذات است .
توحيد در افعال : يعني اولا خداوند در افعال خود, مانند خلق , تدبير, هدايت و... يكتا است و ثانيا هيچ موجودي غير از او در فعل خود مستقل نيست بلكه همه وابسته به اويند. (براي مطالعه بيشتر معاني توحيد ر.ك : آموزش كلام اسلامي , ج 1, محمد سعيدي مهر, مركز جهاني علوم اسلامي ). نوع ادله توحيد: براي اثبات هر يك از اين مراتب و معاني توحيد به ادله متنوعي تمسك مي شود كه مي توان آنها را به دو دسته كلي ادله نقلي و غير نقلي تقسيم كرد. ادله نقلي يعني تمسك به قرآن و روايات و ادله غير نقلي شامل ادله عقلي محض و تفكر در نظام آفرينش و فطرت و امثال آن مي شود. براي اثبات توحيد در ذات و صفات, علاوه بر ادله نقلي به ادله عقلي محض تمسك مي شود كه در كتب كلامي و فلسفي موجود است و براي اثبات توحيد در افعال علاوه بر آن به آن دسته از ادله عقلي كه ناظر به تمام آفرينش است نيز تمسك مي شود زيرا نظام آفرينش , فعل خداوند است و توحيد افعالي را مي توان از فعل خداوند شناخت . اما توحيد ذاتي و صفاتي را كه ناظر به مقام ذات است نمي توان مستقيما از فعل او شناخت .
دو. عدل
عدل در معاني مختلفي از قبيل؛ قصد، ميانه در امور، وضع و قرار دادن هر چيزي در جايگاهش، موزون بودن و تساوي به كار مي رود كه در هيچ يك از اين معاني در مقابلش ظلم نيست. معناي ديگر عدل عبارت است از رعايت حقوق افراد و عطا كردن به هر ذي حق او را اين معناي از عدل گرچه در مقابل ظلم قرار مي گيرد و ظلم در مقابلش عبارت از پايمال كردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق ديگران، لكن اين معناي از عدل هم به خداوند متعال اطلاق نمي شود و عنوان «عدل الهي» به خود نمي گيرد. استاد مطهري در اين زمينه مي فرمايد اين معني از عدل و ظلم به حكم اين كه از يك طرف براساس اولويت ها است و از طرف ديگر از يك خصوصيت ذاتي بشر ناشي مي شود كه ناچار است يك سلسله انديشه هاي اعتباري استخدام نمايد و بايدها و نبايدها بسازد و حسن و قبح انتزاع كند از مختصات بشري است و در ساحت كبريايي راه ندارد زيرا... او در هر چه هرگونه تصرف كند در چيزي تصرف كرد كه به تمام هستي بر او تعلق دارد و ملك طلق اوست.
اما براي عدل به معنايي كه بر خداوند متعال اطلاق مي شود «عدل الهي» معاني متعددي ذكر كرده اند:
1. عدل در خداوند يعني دوري آفريدگار از انجام هر عملي كه برخلاف مصلحت و حكمت است.
2. عدل در خداوند يعني همه انسانها در پيشگاه خداوند از هر جهت يكسان و برابرند و هيچ انساني نزد او بر ديگري برتري ندارد مگر به تقوا.
3. قضاوت و پاداش به نيكويي: يعني خداوند هيچ عملي را هر چند خيلي ناچيز و كوچك باشد از هيچ كس ضايع نمي كند.
4. يعني اين كه خداوند هر پديده و مخلوقي را در جاي خود آفريده و مواد تركيبي هر موجودي را به اندازه لازم آن معين كرده و تعادل و تناسب در تمام پديده هاي جهان آفرينش وجود دارد.
5. عمل بر مبناي هدف: يعني تمام آفرينش در جهان هستي بر مبناي هدف است و هيچ چيز بيهوده و بي هدف نيست و براي هر يك از اين معاني به آياتي تمسك جسته اند (اصول اعتقادات، اصغر قائمي، ص 46- 44). لكن همه اين موارد در حقيقت بيان بعضي مصاديق عدل الهي است و جامع ترين تعريف در اين زمينه كه شامل همه موارد فوق مي شود تعريف استاد مطهري است كه مي فرمايند رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال دارد. ايشان در توضيح اين تعريف مي فرمايند هر موجودي در هر مرتبه اي كه هست از نظر قابليت استفاضه استحقاقي خاص به خود دارد. ذات مقدس حق كه كمال مطلق و خير مطلق و فياض علي الاطلاق است به هر موجودي آنچه را كه براي او ممكن است از وجود و كمال وجود عطا مي كند و امساك نمي نمايد. عدل الهي در نظام تكوين طبق اين نظريه يعني هر موجودي هر درجه از وجود كمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد دريافت مي كند. از نظر حكماي الهي صفت عدل آنچنان كه لايق ذات پروردگار است و به عنوان يك صفت كمال براي ذات احديت اثبات مي شود به اين معناست... حكما معتقدند كه هيچ موجودي بر خدا حقي پيدا نمي كند كه دادن آن حق انجام وظيفه و اداء دين شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود كه به دقت تمام وظايف خود را در برابر ديگران انجام مي دهد. عدل خداوند عين فضل و عين جود اوست يعني عدل خداوند عبارت است از اين كه خداوند فضلش را از هيچ موجودي در حدي كه امكان تفضل به آن موجود باشد دريغ نمي دارد (مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 1، صص 82 - 81).
براي دقيق تر بودن تعريف با توجه به حوزه هاي اصلي عدالت خداوند مي توان عدل الهي را به اقسام كلي زير تقسيم كرد:
1. عدل تكويني: خداوند به هر موجودي به اندازه شايستگي هاي او از مواهب و نعمت ها عطا مي كند. به بيان ديگر خداوند متعال به هر يك از بندگان خويش به اندازه ظرفيت وجودي و به قدر قابليتشان از كمالات بهرمند مي سازد.
2. عدل تشريعي: خداوند از يك سو در وضع تكاليف و جعل قوانيني كه سعادت انسان در گروه آن است فروگذاري نمي كند و از سوي ديگر هيچ انساني را به عملي كه بيش از طاقت و استطاعت اوست مكلف نمي سازد.
3. عدل جزائي به خداوند در مقام پاداش و كيفر بندگان خود جزاي هر انساني را متناسب با اعمالش مقرر مي كند.
نكته اي كه در آخر تذكرش لازم است اين كه عدل مانند علم و قدرت يكي از اوصاف خداوند متعال است ولي به دليل اهميت وصف ناپذير آن جايگاه ويژه اي در مباحث اعتقادي و كلامي دارد تا آنجا كه از عدل به عنوان يكي از اصول پنجگانه دين يا مذهب ياد مي شود و اين اولا به خاطر نقش اساسي اين اصل در جهان بيني ما. ثانيا، به خاطر اين كه از همان سده هاي نخست محل بحث بوده و ثالثا، به خاطر شبهات زيادي كه در رابطه يا اين اصل شده و مباحث مفصل درباره اين اصل مطرح شده كه جاي تفصيل نيست.
در رابطه با اين موضوع منابع زيادي موجود است كه مناسبتر از همه كتب ذيل مي باشد:
- عدل الهي، استاد مطهري
- آموزش كلام اسلامي، ج 1 ، محمد سعيدي مهر
سه و چهار. نبوت و امامت
نبوت و امامت مربوط به راهنماشناسي است. يعني خداوند براساس ويژگي هاي انسان و هدف از خلقت او با برانگيختن پيامبران انسان را به راه سعادت و كمال فرجامين راهنمايي كرده است. امامت نيز استمرار جهت گيري انبيا توسط دين شناسان معصوم و خطاناپذير است.
جهت آگاهي بيشتر ر.ك: آموزش كلام اسلامي، ج 2، محمد سعيدي مهر.
پنج.
اصل معاد اعتقاد به عالمي فراتر از جهان ماده است كه جهان گذران مادر در نهايت به سوي آن در حركت است و در رستاخيز عام هستي همه جهان به مرحله اي برتر از هستي با نظام و سنن و قوانين ديگري مي شود.
از طرف ديگر در آن عالم انسان براساس كرده ها و اندوخته هاي علمي اش در اين جهان سرنوشت نيك و بد خويش را مي بيند.
جهت آگاهي بيشتر ر.ك: فرجام شناسي، محمدرضا كاشفي (پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي، ج 2) قم، نشر معارف.
در خصوص اثبات معاد دو مسئله را بايد مورد توجه قرار داد:
1. اصل معاد را مي توان بدون توجه به دين خاصي اثبات كرد (اثبات عقلي معاد) به گونه اي كه دين نيز آن را تاكيد مي كند.
2. در خصوص كيفيت و جزئيات معاد و اين كه آيا مثلا فقط روحاني است و يا جسماني نيز مي باشند به دليل آن كه فراتر از محدوده عقل انسان است نمي توان فراديني بحث نمود. از اين رو در مورد معاد جسماني صرفا ادله نقلي (قرآن-روايات) كارساز است و چون بازگشت اين ادله نيز به عقل است يعني پذيرش دين اسلام و حجيت آن به دليل عقل است لذا هر آنچه كه در محدوده دين مطرح مي شود به عقل و حكم عقلي باز مي گردد ولو آنكه بازگشت آن با واسطه ادله نقلي صورت پذيرد. اما آنچه كه از سؤال شما بر مي آيد گوئي اثبات عقلي معاد به طور بي واسطه است بنابراين ما صرفا ادله عقلي بي واسطه را در خصوص معاد مطرح مي كنيم:
از طرفي انسان موجودي دوبعدي است (روحاني-جسماني) و از طرف ديگر آنچه كه ما پس از مرگ مي بينيم از بين رفتن و زائل شدن جسم انسان است حال آيا بعد از زوال جسم بعد ديگر انسان نيز از بين رفته است يا نه؟ و به بيان ديگر آيا بعد روحاني انسان جاودانه باقي مي ماند يا آنكه آن نيز از بين مي رود؟ اثبات جاودانگي و فناناپذيري بعد روحاني انسان مساوي است با قبول معاد به خصوص انكه شخصيت انسان نه به جسم بلكه به روح اوست. از اين رو ما با اثبات عقلي جاودانگي روح انسان به معاد عقلي پي مي بريم.
دليل اول: پيش از اين گفتيم كه مسئله معاد و جاودانگي انسان صدها و بلكه هزاران سال است كه فكر انسان را به خود مشغول كرده از اينرو يكي از قديمي ترين ادله در خصوص اين مسئله را براي شما بازگو مي كنيم:
در كتاب محاورات افلاطون كه تاريخ آن به چند صد سال پيش از مسيح باز مي گردد سقراط اينگونه استدلال مي كند:
1. انسان موجودي است دو بعدي: بعدي روحاني و بعد ديگر آن جسماني
2. عامل حيات بدن، روح است
3. حيات ضد ممات و فناپذيري است
4. روح ضد ممات و فناپذيري است چرا كه روح علت حيات است
5. دو ضد هيچ گاه با هم جمع نمي شوند (يعني نمي شود مثلا مكان خاصي در زمان خاصي هم سفيد باشد و هم سياه)
نتيجه: روح ضد فناپذيري است به اين معناست كه هيچ گاه روح فناپذير نخواهد بود و اين يعني جاودانگي روح.
استدلال مذكور استدلالي است كه سقراط چند ساعت پيش از خوردن جام زهر براي شاگردان خود مطرح كرد بي آنكه شاگردان وي بتوانند بر آن اشكالي وارد كنند.
دليل دوم: اين برهان برهاني است كه فلاسفه مطرح مي كنند و مقدمات آن نيز عقلاني صرف است فلذا از استحكام بالائي برخوردار است:
مقدمه اول: روح امري مجرد و غير مادي است.
مقدمه دوم: هر امر مجرد و غير مادي جاودانه است.
نتيجه: روح جاودانه است.
براي يقين به درستي نتيجه بايد هر دو مقدمه مذكور اثبات شود:
اثبات مقدمه اول:
براي اثبات مقدمه اول چندين دليل ذكركرده اند اما به دو دليل بسنده مي كنيم:
الف. از ويژگي هاي امر مادي تقسيم پذيري است اما روح هر انسان به هيچ عنوان تقسيم پذير نيست.
ب. علم امري مجرد و غير مادي است (زيرا از ويژگي هاي ماده تغيير و تحول است اما ما مي بينيم كه علم ما به امري مثلا اين كه من با چشمان خود ديدم كه حسن از پشت بام افتاد و مرد، هيچ گاه تغيير نمي يابد و همواره ثابت است و مويد آن نيز تذكر و به ياد افتادن چيزي است كه انسان فراموش كرده است كه اگر علم من ثابت نبود به ياد افتادن اصلا امكان نداشت) فلذا عالم و گيرنده آن هم كه انسان و روح انسان است بايد مجرد و غير مادي باشد.
اثبات مقدمه دوم:
فناپذيربودن به معناي تجزيه و تحليل شدن است و تجزيه و تحليل شدن از مختصات عالم مادي و جسماني است و امر مجرد يعني امر غيرمادي كه هيچ گاه محكوم قوانين مادي قرار نمي گيرد.
بنابراين روح هم كه امري مجرد و غير مادي است هيچ گاه تجزيه و تحليل نمي شود و اين يعني هيچ گاه فنا و نابود نمي شود.
برهان ذكر شده نيز اثبات كرد كه روح انسان هيچ گاه از بين نمي رود و نابود نمي شود و تا خدا هست او نيز همواره وجود دارد گر چه ممكن است در هر برهه از حيات خود در عالمي باشد اما در عين حال ثابت و زنده و پويا بقا مي يابد.
با اثبات عقلي فناپذيري و جاودانگي روح، حداقل معاد كه جاودانگي روح است اثبات مي گردد.
گذشته از ادله مذكور ادله اي وجود دارد كه به دليل وافي بودن مطالب فوق از ذكر آن صرف نظر مي كنيم و صرفا نكات كوتاهي را مي گوئيم:
1. انسان همواره ميل به ابدي شدن دارد. او همواره حامل دردي است با نام درد جاودانگي؛ صدها سال است كه انسان ها به دنبال آن بودند كه در كنار توسعه رفاهي خود عمر خود را نيز افزايش دهند و تا مي توانند به زندگي خود ادامه دهند. به راستي آيا مي توان پذيرفت كه اين ميل و اين درد در انسان وجود داشته باشد و خدا آن را نهاده باشد اما تحقق خارجي نيابد؟ اگر همه اميال انسان لابد از داشتن مصاديق هستند و اگر انسان ميل به ابديت دارد پس چرا نبايد چنين ميلي در عالمي تحقق يابد؟ آيا مي توان گفت كه آنچه ابدي نيست راستين و واقعي است و در عين حال باور به واقعي بودن انسانيت داشت؟
2. اعتقاد به خدائي عادل و حكيم كه ناشي از حكم عقل انسان است آيا با زوال و نابودي انسان سازگاري دارد؟ واقعا اگر عالمي ديگر و اگر معاد در كار نباشد چگونه مي توان ظلم را پاسخ داد ظالميني كه در طول عمر خود از هر نوع لذت و مواهبي برخوردار بودند بي آنكه تا پايان عمر خود خم به ابرو آورند و دنيايشان به مشقت و سختي بگذرد. در صورتي كه معادي نباشد پس مظلوميني كه تا پايان عمر خويش در دستان حاكمان مستبد و ستمگر در خون خود مي غلطيدند چگونه جواب داده خواهند شد؟ آيا در چنين صورتي مي توان معتعد به خدائي حكيم و عادل شد؟
3. با انكار معاد، ارسال رسل و آمدن 124000 هز ار پيامبر و سختي هائي كه انسان ها در جهت پيروي از چنين پيامبراني برده اند چگونه توجيه عقلاني مي يابد؟ آيا مي توان باور كرد و آيا اصلا عقل انسان قبول مي كند كه همه اين دستورات و قوانين پوچ و بي معنا باشد؟
از اين رو عقل انسان نه تنها منكر معاد نمي تواند بشود بلكه خود نيز وسيله اي براي اثبات معاد مي گردد.
فروع دين يعني اصول عملي و رفتاري دين؛ موارد اهم و بارز اين اصول رفتاري عبارتند از: نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زكات، امر به معروف و نهي از منكر، تولي و تبري.
اين مجموعه كلياتي در حوزه رابطه انسان با خدا و رابطه انسان با ديگران است.
درباره فروع دين به كتاب هاي ذيل مراجعه كنيد:
- ده گفتار، شهيد مطهري، مقاله امر به معروف و نهي از منكر، انتشارات صدرا
- جهاد، شهيد مطهري، انتشارات صدرا
- عرفان حج، آيت الله جوادي آملي، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت ، نشر مشعر
- حج عارفان، رحيم كارگر، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت
- وصال دوست، رحيم كارگر، نشر قدس رضوي قم
- نشان از بي نشان ها، علي مقدادي اصفهاني، انتشارات اسدي، بحث نماز، ص 358 - 386
- حقايق، مولي محسن فيض كاشاني، ترجمه ساعدي خراساني، باب 3، اسرار نماز و ذكر ؛ باب 5 در زكات و اسرار آن ؛ باب 6 در روزه و فوايد آن ؛ باب 7 در حج
- اخلاق، سيد عبدالله شبر، ترجمه محمد رضا جباراني، مؤسسه انتشارات هجرت، فصل اسرار عبادات.
آنچه بيان شد مربوط به اصول دين بود.
اما فروع دين مشهور كليات آن را ده عدد معرفي كرده اند:
1. نماز
2. روزه
3. خمس
4. زكات
5. حج
6. جهاد
7. امر به معروف
8. نهي از منكر
9. تولي دوست داشتن خدا و انبياء و امامان و دوستداران آنها
10. تبري (بيزاري جستن از دشمنان خدا و پيامبر و امامان)
هر يك از فرع هاي فوق بر كساني واجب است كه در حد تكليف (يعني بالغ و عاقل و ...) كه در رساله هاي علميه مفصل شرايط و كيفيت آنها بيان شده است.
در مورد سوالات احکام، جهت اطلاع از آخرين استفتائات با دفتر مرجع تقليد خود در تماس باشيد
تنها ره سعادت : ایمان ، جهاد ، شهادت
نظرات شما عزیزان:
امیر
ساعت1:00---20 ارديبهشت 1394
سلام
با ارزوی سلامتی و خوشبختی
در پناه خدا
برچسبها: فرق, اصول و فروع دين, فروع دين, اصول دين, شیعه ,